معنی کارگردان فقید پرآوازه ایرانی
حل جدول
کیارستمی
کارگردان فقید ایرانی
کیارستمی
کارگردان فقید
حاتمی
جلال مقدم
جغرافیدان فقید ایرانی
گنجی
خواننده فقید ایرانی
پاشایی
بدلکار فقید ایرانی
پیمان ابدی
سرمربی فقید ایرانی
دهداری
پرآوازه
نامی
مشهور، نامی
کارگردان فقید هزاردستان
حاتمی
لغت نامه دهخدا
پرآوازه. [پ ُ زَ / زِ] (ص مرکب) پرآواز. و پرآوازه شدن، مشهور و مشتهر گشتن:
بدو رای زن گفت اکنون گذشت
ازاین کار گیتی پرآوازه گشت.
فردوسی.
درخت کهن میوه ٔ تازه داشت
که شهر از نکوئی پرآوازه داشت.
سعدی (بوستان).
فقید
فقید. [ف َ] (ع ص) گم کرده شده. مات غیر فقید و لاحمید؛ یعنی بمرد و کسی پروای آن نکرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). در تداول امروز، برای مرده ای که بخواهند از او به احترام یاد کنند به کار برند. (یادداشت مؤلف).
- فقیدالمثل، بی مثل وعدیم النظیر. (غیاث) (آنندراج).
فرهنگ عمید
پربانگ، پرهیاهو،
بسیارمعروف و مشهور،
مترادف و متضاد زبان فارسی
اسمورسمدار، اسمی، بنام، شهره، شهیر، مشهور، معروف، نامور،
(متضاد) گمنام
معادل ابجد
1184